همه شنیده ایم که تعیین اهداف بلندمدت تا چه اندازه در موفقیتمان نقش دارد. اما واقعیت این است که به خودمان بستگی دارد و این که رسیدن به آن هدف چقدر برایمان حیاتی است. پس اول باید با خودمان خلوت کنیم و به قول معروف کلاه خودمان را قاضی کنیم و ببینیم آنچه هدف می نامیم، آیا واقعاً هدف است؟ یا یک آرزو؟ آیا فقط آرزو داریم یک استارتاپ موفق داشته باشیم یا این هدف ماست؟

سرویس تلفن گویا دفتر شما

در ۵ دقیقه صاحب دفترکار شو

 

تفاوت‌های هدف و آرزو چیست؟

هدف چیزی است که رسیدن به آن از اولویت های زندگی مان است؛ چیزی است که وقتی به آن فکر می کنیم، شوق و انگیزه وجودمان را فرا می گیرد؛ چیزی که به ندرت از فکرش بیرون می آییم. آرزو، بر خلاف هدف، نه تنها به ما انگیزه نمی دهد، بلکه ما را با نوعی حسرت و ناتوانی تنها می گذارد. هدف با خود انرژی مثبت به همراه دارد و آرزو انرژی منفی. هدف به ما احساس توانمندی می دهد و آرزو احساس ناتوانی و درماندگی.

اهداف بلندمدت

قول معروفی هست که می گوید: «هدف بدون برنامه ریزی چیزی جز رؤیا نیست.» اما همان رؤیا را می توان با برنامه ریزی صحیح و دیدی واقع بینانه به هدفی بلندمدت و دست یافتنی تبدیل کرد.

البته منظور من این نیست که آرزو نداشته باشیم. بلکه منظورم این است که آرزو نباید برای مدتی طولانی آرزو باقی بماند، همان نگرشی که کارآفرینان موفق به آرزوهای خود دارند. از یک جا به بعد با خودمان عهد ببندیم.

که آرزوی خود را به هدف تبدیل کنیم، عینی و ملموس، با برنامه و دقیق. برای نمونه، بیشتر مردم دنیا به گمانم آرزو دارند پولدار شوند، اما تعداد اندکی از آنها هدفشان پولدار شدن است و باز درصد بسیار کمی از این تعداد اندک به هدف خود می رسند.

یک نمونه هدف بلند مدت میان مدت وکوتاه مدت باید داشته باشید. اهداف میان مدت و کوتاه مدت اغلب در راستای رسیدن به اهداف بلندمدت، یعنی همان هدف اصلی که خیلی از روزها به شوقش از خواب بیدار می شویم، شکل می گیرند. اهداف بلندمدت اهدافی هستند که قرار نیست فوری و فوتی محقق شوند.

 

چگونه به اهداف درازمدت خود برسیم؟

برای رسیدن به این اهداف نیاز داریم به برنامه ریزی زمانی منظم و تعهد و انضباط درونی. تعیین اهداف درازمدت ساده است، اما برنامه ریزی برای آن و عمل مطابق برنامه تلاش زیادی می‌طلبد. مثلا برای راه اندازی کسب و کار شما مجبورید از خیلی از سرگرمی‌های خود بزنید، ولخرجی را کنار بگذارید و کمتر بخوابید. اینها همگی هزینه‌هایی است که برای رسیدن به هدف درازمدت خود می دهید.

اهداف بلندمدت

رسیدن به هدفی بلندمدت هزینه هایی دارد، مانند چشم پوشی از بسیاری از خوشی های آنی، ولخرجی نکردن و سختکوشی. اما چگونه ۵ سال این هزینه ها را بپردازیم و کم نیاوریم؟

اما اگر هدفم این است که پنج سال دیگر مغازه شیرینی فروشی خود را بزنم، چه نیروی محرکه‌ای قرار است در این مدتِ پنج سال مرا به سمت هدفم براند، آن هم وقتی از اینهمه لذت آنی می زنم؟ یا به قول معروف تا پنج سال آینده چگونه باتری خود را شارژ کنیم و نگذاریم خالی شود. از هر ۱۰ نفر که هدف درازمدتی تعیین می کنند، شاید ۸ نفر به دلیل از دست دادن انگیزه و نداشتن نیروی محرکه (باتری) در میانه راه از هدف خود دست می کشند.

برای برنامه ریزی اهداف درازمدت معکوس عمل کنید. به هدفی که روی کاغذ نوشته اید فکر کند و سپس ببینید برای رسیدن به آن چه کاری باید انجام دهید. تصویری از جایی که می خواهید ۵ سال آینده باشید تجسم کنید. فکر کنید ببینید دو سال پس از تعیین هدف باید کجا باشید و برای رسیدن به آنجا چه کارهایی باید انجام دهید؟ و سپس همین کار را برای مدت یک سال، شش ماه و ماهیانه انجام دهید.

اهداف بلندمدت

با خرد کردن اهداف بلندمدت به اهداف میان مدت و کوتاه مدت هم نقشه راه برایمان روشن تر می شود و با تیک زدن اهداف خردترمان احساسی بسیار مثبت و انگیزه ای قوی در ما ایجاد می شود.

 

اکنون شما چند هدف کوتاه مدت تا ماه آینده دارید. نمونه هایی از اهداف کوتاه مدت را در نظر بگیرید اما از کجا باید شروع کنیم؟ پاسخ اولویت بندی است! باید اهداف کوتاه مدت خود را اولویت بندی کنید. در غیر این صورت، ممکن است میان چند هدف کوتاه مدت مدام از این شاخه به آن شاخه بپرید و یا پرداختن بیش از اندازه به یک هدفِ کم اهمیت تر، شما را از رسیدن به یک هدف پراهمیت تر بازدارد.

وقتی یک هدف دارای اولویت را انتخاب کردید، در مدت انجامش تمام تمرکز خود را به همان کار اختصاص دهید، طوری که گویی تنها هدف شما در زندگی همان یک کاری است که در دست دارید.

 

چگونه پس از تعیین هدف انگیزه خود را در طول مسیر حفظ کنیم؟

اهداف بلندمدت

برای این که در مسیر دشوار رسیدن به هدفی بلندمدت از پا نیفتیم و اشتیاق و امیدمان را از دست ندهیم، باید برای خود اهدافی کوتاه مدت و پاداش تعریف کنیم.

هنگام تعیین اهداف درازمدت باید فکر این مرحله دشوار را بکنیم. چگونه؟ با خرد کردن هدف درازمدتمان به اهداف میان مدت و کوتاه مدت. با این روش هم مسیر حرکتمان مشخص و عینی می شود و هم با تیک زدن اهداف کوتاه مدت انگیزه پیدا می کنیم و با اشتیاق بیشتر به سمت هدف اصلی مان به حرکت ادامه می دهیم.

به خاطر بیاورید کودکی خود را؛ زمانی که حاضر بودید برای به دست آوردن دوچرخه ای که شرطش معدل بالا بود با چه پشتکاری درس می خواندید. این تکنیک در هر سنی جواب می دهد. تنها چیزی که فرق می کند پاداشی است که باید برای خود تعریف کنید. اگر زمانی دوچرخه یا کیف مدرسه گران قیمت ما را به تلاش وامی داشت، امروز شاید سفری آرام یا حتی خرید پلی استیشن ما را به وجد بیاورد.

چه هدف داشته باشیم و چه هدف نداشته باشیم، صبح باید از خواب بیدار شویم و بالاخره باز شب فرا می رسد. تفاوتش در لذتی است که از زندگی و بودنمان می بریم. می خواهیم صبح با لگد ترس از اخراج از کار و حذف استاد از خواب بیدار شویم، یا با نوازش آرزویی شیرین که برای رسیدن به آن برنامه ریزی کرده ایم؟

می خواهیم تمام روزهای جوانی خود را با غر و ناله و مقایسه شرایط کشورهای دیگر با شرایط کشور خودمان و احساس ناتوانی بگذرانیم یا با شوق و احساس توانمندی، حتی در شرایط نامنصفانه و دشوار؟ اگر گزینه دوم را انتخاب کردی، قلم و کاغذ را بردار و برنامه ریزی را از همین لحظه شروع کن!

شما برای رسیدن به اهداف بلندمدت خود چه روشی دارید؟ اگر روشی دارید که در این مقاله گنجانده نشده، خوشحال می شویم در بخش «دیدگاه شما» تکنیک شما را بیاموزیم.